محمد عرشيا متولد 11/8/88 و محمد عرشيا متولد 11/8/88 و ، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

محمد عرشیا هدیه ای از عرش

سفر به قشم 8/10/92 تا 12/10/92

1392/10/15 14:00
نویسنده : مامان مريم
537 بازدید
اشتراک گذاری

هفته پيش سه روز تعطيلي داشتيم تصميم گرفتيم به يك مسافرت بريم و چون هوا سرد بود قشم رو انتخاب كرديم. وقتي داشتيم مي رفتيم عرشيا با خوشحالي مدادرنگي ها و كيفش رو آورد و گفت: ((مامان ، اينا رو هم بيار كه من تو عشق نقاشي بكشم!)) خنده من گفته بودم مي ريم قشم عرشيا فكر كرده بود مي گم عشق !!! همين رسيديم آقا عرشيا سرما خورد و تب كرد و ما مجبور شديم تقريبا دو روز تو هتل بمونيم و زياد بيرون نريم تا حالش بهتر بشه و حسابي حالمون گرفته شد.نگران ولي خدا رو شكر بعد از اينكه برديمش دكتر و داروهاش رو خورد حالش بهتر شد.

حالا قشم به روايت تصوير :

بازار سيتي سنتر قشم. عرشيا اينجا با ما قهر كرد و باهامون عكس نينداختقهر

بازار سيتي سنتر

عرشيا و بابا در شهربازي بازار سيتي سنتر قشمتشویق

شهر بازي قشم

اينجا عرشيا تب داره و به خاطر همين تو رستوران با صندلي ها براي خودش تخت درست كرده و خوابيدهافسوس

قربون پسرم كه تب داره

قلعه خوربس

قلعه خوربس

مامان مريم كه جنوبي شده!مژه

مامان مريم جنوبي شده

دره ستارگان

دره ستارگان

عرشيا كوهنوردي خستگي ناپذير! چشمک

دره ستارگان

پارك كروكديل و عرشيا كه داره با ترس كروكديل ها رو نشون مي ده.تعجب

پارك كروكديل

وقتي رفته بوديم دكتر عرشيا احساس مردونگي كرد و خودش كارت كشيد. البته با كمك بابا سيروس.گاوچران

قربون مردونگيت

ذوق عرشيا براي ديدن يه عالمه شتر! نیشخند

بندر هنگام يكي از زيباترين جاهايي بود كه تو عمرم ديده بودم مثل روياهاي زمان كودكي.خیال باطل با قايق رفتيم وسط دريا.جايي كه محل زندگي دلفين ها بود و ديدن اون همه دلفين كه بالا و پايين مي پريدن واقعا برامون هيجان انگيز بود ولي انقدر مجذوب شده بودم كه موفق نشدم عكسهاي خوبي بگيرم و از پريدنشون عكس نينداختم.جاي همه خالي.

گوشه اي از زيبايي وصف ناپذيري كه در يك عكس نمي گنجد.

دلفين ها

دلفيني كه اومده بود پيش عرشيا

دلفين كوچولو دوست عرشيا

ساحل نقره اي كه ماسه هاش مثل خورده هاي نقره مي مونه و رنگش هم نقره ايه و زير نور آفتاب برق مي زنه و بسيار ديدني و زيباست. البته تو عكس ماسه هاي نقره اي سياه افتاده.

جزاير نقره اي

جنگل حرا كه توي آبه و با قايق مي برن از وسط درختها رد مي شي ولي يك ساعتهايي از روز آب فروكش مي كنه و جنگل از آب مي ياد بيرون. ما هم كه رفتيم آب كم شده بود و نتونستيم بريم. خيلي حيف شد.عصبانیگریه

جنگل حرا

ما كه قشم بوديم خاله ساناز و عمو محمد به همراه آرتين كوچولوي بامزه هم اتفاقي اومدن قشم ولي اصلا وقت نشد كه اونجا با هم باشيم و فقط وقتي داشتيم برمي گشتيم بچه ها تو فرودگاه همديگه رو ديدن و خيلي خوشحال شدن.بغل

عرشيا و آرتين كه صداي هواپيما اذيتشون كرده

وروجكها

اينجا هم مثل دو تا آقا تو هواپيما نشستن پيش هم و البته مشغول شكلات خوردن و انقدر خنديده بودن كه دور و بريها همه به خنده اونها مي خنديدن. قهقهه

كوچولوهاي بزرگ

جاي همتون خالي.بای بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان توتو
24 دی 92 14:38
همیشه به مسافرت منم خیلی دوست دارم قشم بریم تا حالا نرفتیم...