سفر به قشم 8/10/92 تا 12/10/92
هفته پيش سه روز تعطيلي داشتيم تصميم گرفتيم به يك مسافرت بريم و چون هوا سرد بود قشم رو انتخاب كرديم. وقتي داشتيم مي رفتيم عرشيا با خوشحالي مدادرنگي ها و كيفش رو آورد و گفت: ((مامان ، اينا رو هم بيار كه من تو عشق نقاشي بكشم!)) من گفته بودم مي ريم قشم عرشيا فكر كرده بود مي گم عشق !!! همين رسيديم آقا عرشيا سرما خورد و تب كرد و ما مجبور شديم تقريبا دو روز تو هتل بمونيم و زياد بيرون نريم تا حالش بهتر بشه و حسابي حالمون گرفته شد. ولي خدا رو شكر بعد از اينكه برديمش دكتر و داروهاش رو خورد حالش بهتر شد.
حالا قشم به روايت تصوير :
بازار سيتي سنتر قشم. عرشيا اينجا با ما قهر كرد و باهامون عكس نينداخت
عرشيا و بابا در شهربازي بازار سيتي سنتر قشم
اينجا عرشيا تب داره و به خاطر همين تو رستوران با صندلي ها براي خودش تخت درست كرده و خوابيده
قلعه خوربس
مامان مريم كه جنوبي شده!
دره ستارگان
عرشيا كوهنوردي خستگي ناپذير!
پارك كروكديل و عرشيا كه داره با ترس كروكديل ها رو نشون مي ده.
وقتي رفته بوديم دكتر عرشيا احساس مردونگي كرد و خودش كارت كشيد. البته با كمك بابا سيروس.
ذوق عرشيا براي ديدن يه عالمه شتر!
بندر هنگام يكي از زيباترين جاهايي بود كه تو عمرم ديده بودم مثل روياهاي زمان كودكي. با قايق رفتيم وسط دريا.جايي كه محل زندگي دلفين ها بود و ديدن اون همه دلفين كه بالا و پايين مي پريدن واقعا برامون هيجان انگيز بود ولي انقدر مجذوب شده بودم كه موفق نشدم عكسهاي خوبي بگيرم و از پريدنشون عكس نينداختم.جاي همه خالي.
گوشه اي از زيبايي وصف ناپذيري كه در يك عكس نمي گنجد.
دلفيني كه اومده بود پيش عرشيا
ساحل نقره اي كه ماسه هاش مثل خورده هاي نقره مي مونه و رنگش هم نقره ايه و زير نور آفتاب برق مي زنه و بسيار ديدني و زيباست. البته تو عكس ماسه هاي نقره اي سياه افتاده.
جنگل حرا كه توي آبه و با قايق مي برن از وسط درختها رد مي شي ولي يك ساعتهايي از روز آب فروكش مي كنه و جنگل از آب مي ياد بيرون. ما هم كه رفتيم آب كم شده بود و نتونستيم بريم. خيلي حيف شد.
ما كه قشم بوديم خاله ساناز و عمو محمد به همراه آرتين كوچولوي بامزه هم اتفاقي اومدن قشم ولي اصلا وقت نشد كه اونجا با هم باشيم و فقط وقتي داشتيم برمي گشتيم بچه ها تو فرودگاه همديگه رو ديدن و خيلي خوشحال شدن.
عرشيا و آرتين كه صداي هواپيما اذيتشون كرده
اينجا هم مثل دو تا آقا تو هواپيما نشستن پيش هم و البته مشغول شكلات خوردن و انقدر خنديده بودن كه دور و بريها همه به خنده اونها مي خنديدن.
جاي همتون خالي.