محمد عرشيا متولد 11/8/88 و محمد عرشيا متولد 11/8/88 و ، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

محمد عرشیا هدیه ای از عرش

خاطره اولين حمام و نامگذاري عرشيا در روز دهم

1392/10/24 15:30
نویسنده : مامان مريم
837 بازدید
اشتراک گذاری

فكر مي كنم اگه اشتباه نكنم روز ششمي كه دنيا اومده بودي برديمت حمام. پروژه اي بود اين حمام بردن شما كه نگو! همه استرس داشتيم. صد نفر رفته بوديم براي شستن يك فسقلي!!! بالاخره بابا سيروسو مامان شمسي شما رو شستن و من فقط الكي دور خودم چرخيدم و هول بازي در آوردم! دايي محمد حسين هم عكس و فيلم مي گرفت.

 

روز هفتم بابا بزرگ يك عمل ديگه كرد و كلا روز خيلي بدي برام بود. روز نهم بابا بزرگ از بيمارستان اومد.

بابا بزرگ كه خدا رو شكر بهتر شده

ظهر روز دهم زن عمو سهيلا اومد به رسم حمام شب ده ، يك چيزهايي بست به كمرم و بعد من رو به حمام فرستادن. از قبل از دنيا اومدنت تصميم داشتيم روز ده يعني روز نامگذاريت برات جشن بگيريم كه نشد. ولي مامان شمسي به همراه بقيه من رو سورپرايز كردن.كيك و گل و كادو خريدن و برامون جشن گرفتن.خاله معصومه هم كه خيلي با سليقه است خونه و بعضي از وسايل سيسمونيت رو كه هنوز تهران بود و نفرستاده بوديم كيش تزيين كرد.البته فقط خودمون بوديم و كسي رو دعوت نكرديم. بابا بزرگ وضو گرفت و نماز خوند و بعد تو گوشت اذان گفت و اسم قشنگت رو در گوشت گفت و بعد براي خوشبختيت دعا كرد. .ايشااله هميشه خوش نام باشي پسرم.

 

روز دهم

دايي محمد حسين كه انگار عروسك گرفته دستش!

روز دهم با دايي محمد حسين

اين هم عمو نادر و سيناي عزيز

روز دهم با عمو نادر و سينا جون

يكبار هم پيش نماز مسجد بابابزرگ تو گوشت اذان گفتن.

نامگذاري عرشيا توسط پيشنماز مسجد

اينجا هم بردمت خونه عزيز نازي جونم كه حالا تقريبا دو ساله كه سايه اش از روي سرمون كم شده و رفته پيش خدا.يادش به خير وقتي بچه بودم هميشه با هم مي رفتيم باغ.با هم زير درختها مي نشستيم.عزيز يك آلبالوي دو تايي مي چيد و مثل گوشواره مي گذاشتيم رو گوشمون و چه قدر كيف مي كردم.يادش به خير تابستونا مي رفتم خونشون و عزيز برام نوار قصه خاله سوسكه رو مي گذاشت ، با يك بشقاب ميوه كه سرم گرم بشه. عزيز جونم خيلي دوست دارم و هيچگاه خاطرات خوشي را كه با هم داشتيم فراموش نمي كنم و از خدا مي خوام كه جايگاهت در اون دنيا زيباتر از اون باغهايي باشه كه با هم رفتيم و زيباتر از قصه هايي باشه كه برام تعريف كردي. دوستت دارم عزيز مهربونم

عزيزجون مامان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله آذر
2 بهمن 92 13:34
مریم جان خدا را شکر که همه زنده و سالم هستید خدا همیشه با شماست شک نکن
خاله آذر
2 بهمن 92 13:38
خاله مریم و عرشیا جونم خیلی خیلی خیلی عکس هایتان زیبا است به جر 13 تا عکس خیلی تاراحت کننده بود خاله مریم خیلی خیلی خیلی دوستت دارم هم چنین عرشیا جان