محمد عرشيا متولد 11/8/88 و محمد عرشيا متولد 11/8/88 و ، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

محمد عرشیا هدیه ای از عرش

آلبوم 3 تا 4 سالگی

1392/11/23 11:58
نویسنده : مامان مريم
967 بازدید
اشتراک گذاری

 

تولد ٣ سالگی سامی جون

 تولد سامی

 تولد سامی

 

 

 

 

 

 

 

 تولد سامی

 کوکو سیب زمینی که برای عرشیا درست کردم.

بابا و عرشیا با هم دارن موهاشون رو کوتاه می کنن(عرشیا به سلمونی می گه مسلمونی!) 

 

 

 

 

 

 

 

 

اینجا خاله مریم(پرستار عرشیا) براش مشكل پيش اومد و رفت مرخصي و مجبور بودم عرشيا رو ببرم سر كار.خيلي خسته مي شد.به خاطر همين زير انداز نمازم رو مي نداختم زيرش كه بشينه و نقاشي بكشه.

 عروسك بازي پسر من!

 كاردستي عرشيا و مامان

جشن روز كودك 

كيك تولد مامان مريم كه بابا سيروس و عرشيا زحمتش رو كشيده بودن

 نقاشي مامان مريم و عرشيا

استخر توپ بوستان تهران 

 تولد 3 سالگي عرشيا كه تهران خونه مامان اينا گرفتيم و چون شارژ دوربينم تموم شد عكس نينداختيم و فقط فيلمبرداري داريم.تقريبا ده نفر از بچه هاي همسايه ها رو دعوت كرديم و اين كيك نه چندان زيبا رو هم خود عرشيا انتخاب كرد.

 اولين مسافرت مامان و عرشيا بدون بابا سيروس.

از سالي كه درسم تموم شده بود و از دامغان اومده بودم ديگه نرفته بودم. صاحبخونه هاي مهربونم خيلي دوست داشتن عرشيا رو ببينن و چندين بار دعوتم كردن كه برم ولي نمي شد تا اينكه بالاخره زمستان 91 با عرشيا چند روزي رفتيم دامغان و حسابي تجديد خاطره كردم. اينجا داخل قطاره . عرشيا تا اون موقع سوار قطار نشده بود و خيلي بهش خوش گذشت.

اين همون خونه ايه كه من توش سكونت داشتم و حالا يك عروس و داماد اونجا سكونت داشتن. ولي وقتي صاحبخونم ديد خيلي دوست دارم برم خونم رو يكبار ديگه ببينم من رو برد اونجا . اينجا يك زماني اتاق خوابم بود و حالا وقتي مي ديدم كسي ديگري در اون سكونت داره دلم مي گرفت.

 يكي از دوستاي خوبم به نام نوشين دامغان ازدواج كرد و همون جا موند. اينجا رفتم ديدنش و چند تا از دوستاي ديگم هم كه دامغان بودن اومدن. اين دختر ناز هم دختر يكي از دوستامه.

 اينجا دانشگاهه. وقتي رفتم دانشگاه و ديدم ديگه اون چهره هاي آشنا نيستن خيلي دلم گرفت.اينجا دانشكده حقوقه با يك دنيا خاطره شيرين.

اينجا سالنيه كه كلاسامون اونجا برگزار مي شد. چه قدر جاي استادها و دوستاي خوبم اينجا خاليه. 

 چشم علي دامغان

 چشم علي دامغان

چشم علي دامغان 

 چشم علي دامغان و پسر مهربونم كه داره مامانش رو سفت مي بوسه.

 ايستگاه راه آهن كه براي عرشيا خيلي جالب بود

عرشيا و دانيال كوچولو . رستوران پدر خوب كيش 

 

 عرشيا و فوتبال دستيش

 اين پاركينگ ماشين رو خريدم و يواشكي دادم آقاي دكتر موحدي كه به عرشيا بده كه نترسه و بگذاره ازش تست حساسيت بگيرن. البته متاسفانه جواب تست دوباره اين بود كه به شير و فراورده هاي شيري حساسيت داره و باز هم بايد شير و بستني و ماست و دوغ و پنير و ... نخوره.بميرم براي پسرم.

محرم 91 در كيش و عرشيا در حال تبل زدن 

 محرم 91 و بابا سيروس و عرشيا به همرام سامي و عمو كامران.

 

 اينجا ديگه خاله مريم (پرستار عرشيا) كلا رفت و مامان زحمت كشيد و چند وقت اومد پيش عرشيا كه يا يك پرستار ديگه براش بگيريم و يا اگر تونستيم راضيش كنيم بفرستيمش مهد. آخه از اينكه تنها بره مهد خيلي وحشت داشت. مامان جون دستت درد نكنه كه اين همه زحمت ما رو كشيدي حالا هم زحمت بچه هامون رو مي كشي.

 مامان شمسي و عرشيا

بالاخره بعد از كلي عذاب كشيدن و بعد از اينكه يك ماهي با عرشيا رفتيم مهد كه عادت كنه بالاخره مامان شمسي رفت تهران و براي اينكه عرشيا اگه مي ديد مامان داره مي ره خيلي گريه مي كرد عرشيا رو خوابوندم و بابا سيروس مامان شمسي رو برد فرودگاه. مامان شمسي اين نقاشي خداحافظي رو براي عرشيا كشيد و بعد رفت.

 

با مدير مهد قرار گذاشتيم كه ايشون زحمت بكشن و عرشيا رو ببرن بولينگ كه عرشيا بهشون عادت كنه و هم من نباشم كه به دور موندن از من عادت كنه. به خاطر همين با هم رفتيم و بعد وقتي سرش گرم شد من رفتم. البته نرفتم فقط دورتر قايم شدم و همش حواسم بهش بود كه بيتابي نكنه.اين عكس رو هم از راه دور ازش گرفتم.

 شام غريبان امام حسين در كيش

 اينجا روز اوليه كه پسرم مي خواد بره مهد و داريم از زير قرآن ردش مي كنيم. 

خدا همه بچه ها رو به حرمت قرآن حفظ كنه ، پسر من هم بين اونها. 

عرشيا رو از مهد برداشتيم و رفتيم كنار دريا. پسرم داره ماهيگيري مي كنه. 

و این هم فتوشاپ مامان ناوارد!

اي عرشياي وروجك

 انقدر اين بچه پاستوريزه است كه همين رفت مهد اسهال و استفراغ شديد گرفت و انقدر حالش بد شد كه مامان شمسي دوباره مجبور شد كه بياد يك مدت پيششش بمونه تا حالش بهتر بشه و بعد دوباره بره مهد.

نقاشي گل پسر 

 سرزمين عجايب تهران 

 بعد از يك مدت كه مامان شمسي پيش عرشيا بود دايي محمد حسين امتحاناتش شروع شد و مامان مجبور شد بره و زحمت افتاد گردن بابا بزرگ. عرشيا انقدري كه با مامان شمسي مي سازه با بابا بزرگ نمي ساخت. بابا رو مجبور مي كرد كه از صبح تا شب باهاش بازي كنه. اينجا هم باباي بيچاره رو مجبور كرده كه بره تو تخت عرشيا بخوابه. تازه به جاي تشكر وقتي بابا به حرفش گوش نمي كرد سر بابا منت مي گذاشت به بابا مي گفت اگه اذيت كني مي گم مامانم بليط بگيره و بري تهران !!!!!!!! چه رويي دارن اين بچه ها.بابا جونم الهي هزار سال زنده باشي كه انقدر خوب و مهربوني.

قايق سواري به همراه بابا بزرگ دوست داشتني. 

 عرشيا كنار سينما سه بعدي كه داره اداي عكس وحشتناك پشت سرش رو در مي ياره كه بابا بزرگ رو بترسونه.

 

رفتم تو اتاق دیدم عرشیا رفته بالای میز که از بالای کمدش اسباب بازی بر داره.

و حالا عكسهاي يك روز تعطيل در هتل داريوش كيش و پارك دلفينها و باغ پرندگان و آكواريوم كه خيلي خوش گذشت . جاي همه خالي.

 اينجا عرشيا براي ماهيهاي تو حوض نون مي ريخت ولي هر كاري مي كرديم خودش نمي يومد ناهار بخوره.

 

 

باغ پرندگان كه بسيار جالب بود و همه پرندگان و طاووسها بدون اينكه در قفس باشند آزادانه در يك فضاي بسيار زيبا و تميز براي خودشون زندگي مي كردن.

عرشيا به دنبال طاووسها

ما هم كمتر از عرشيا ذوق نكرديم! 

 پنگوئن هاي كوچولو كه چون بايد جاي زندگيشون سرد باشه داخل يك محفظه ي شيشه اي بودن.

 فلامينگو هاي زيبا

دلفين هاي مهربون

 

و عرشيا كه انقدر خسته شده بود كه ديگه حوصله ديدن هنر نمايي دلفين ها اسب آبي رو نداشت. 

 

 

روز زن 1392

اينجا خاله ساناز زحمت كشيدن به مناسبت روز زن و البته چند روز بعد از آن ما و خاله مهروز اينا و خاله ساناز اينا رو دعوت كردن كنار ساحل كه خيلي خوش گذشت.

مهماني روز زن

بهترين هديه روز مادر

به مناسبت روز مادر تو مهد كودك به عرشيا و همكلاسي هاش گفته بودن كه براي مامانهاشون نقاشي بكشن. عرشيا چون مي دونست من بلال و دلفين دوست دارم برام اونها رو كشيده بود البته به همراه قايق و آسمان و سبزه. الهي  قرون پسر تو دار و با دقتم برم كه مي دونه مامان چه چيزهايي دوست داره. پسر گلم اين نقاشي يكي از بهترين هديه هاييه كه تو عمرم گرفتم. من هم برات آرزو مي كنم كه به هر چي كه دوست داري و خدا هم صلاح مي دونه برسي.

 

اينجا گل پسر داره براي خودش دوچرخه انتخاب مي كنه .

و اين هم دوچرخه آقا پسر

دو تا ظرف مثل هم ماكاروني با جوجه هايي از جنس پوره سيب زميني درست كردم. يكي براي آرتين جون و يكي براي عرشيا جون.

خاله بازي آقا پسر بنده با كتري و قوري و حيواناتش ! 

عرشيا كاكائو خورده و دستاش رو كثيف كرده

اینجا گل پسر درخت آلبالو كشيده و آلبالوهاي واقعي گذاشته روي درخت.

 روز پدر سال 1392

كيكي كه براي بابا سيروس درست كردم و چون شمع مناسب روز پدر نداشتم شمع حروف B و  A گذاشتم. يعني با با !

بابا سيروس روزت مبارك.

به قول مامان شمسي عرشيا واقعا بايد قدر شما رو بدونه چون شما واقعا براي عرشيا يك پدر نمونه و با حوصله هستي. اميدوارم كه سايه حمايت و محبتهاي شما هميشه بر خانواده مان مستدام باشد.

 ميز شام به افتخار بابا سيروس

 

بدين وسيله و از همين جا روز پدر و مادر رو به مامان و باباي خوب و مهربونم تبريك مي گم و چون مي دونم هيچ وقت نمي تونم  محبتهاشون رو جبران كنم از خداي مهربون مي خوام كه خودش بهترين هديه و پاداش رو براشون در نظر بگيره و اميدوارم كه هميشه سالم و شاد و سرحال باشن.

یک عکس هست که تاریخ دقیقش رو نمیدونم:

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامانه کیاناوهانا
19 بهمن 92 19:49
به به چه عکسهای قشنگی... مریم هی عکسهای جزیزه رو میزاری و دل ما رو اب میکنی... چقدر پارک پرندگان قشنگه ... امیدوارم همیشه خوش باشین عزیزم
مامان مريم
پاسخ
چشمات قشنگه گلم.جزيره بدون خانواده و دوستان قشنگي نداره.عزيزم هر وقت دوست داشتي بيا پيشمون. خوشحال مي شيم.پارك پرندگان واقعا قشنگه.جاتون خالي.انشااله ايندفعه كه اومدين حتما برين.براي بچه ها هم خيلي جالبه.اميدوارم كه شما هم هميشه خوب و سلامت باشيد.
مامانه کیاناوهانا
20 بهمن 92 15:20
اوااااااااا الان دیدم دوباره عکس به این پست اضافه کردی... پس منم دوباره کامنت میزارم امیدوارم خدا پدرومادر عزیزت رو حفظ کنه ...قدردانی از پدرو مادر که روز نمی خواد چون هر لحظه داشتنشون یعنی گذشت وفداکاری ... میدونم که تو هم براشون دخترخوبی بودی پس این یعنی که قدرشون رو میدونی... امیدوارم که سایه شما هم بالای سر عرشیای گلم باشه خدا دوستای بابا ومامانتم برای من نگه داره
مامان مريم
پاسخ
من كه هر روز در حال اضافه كردن هستم ممنون از دعاي خوبت. اميدوارم كه خدا دوستاي گل مامان و بابام رو هميشه سالم و سرحال براي فرزندان و همچنين براي مامان و بابا ي من نگه داره و مامان و باباي من رو هم براي ما و دوستاشون كه هر چهار تا شون مثل فرشته هستند.خودم با زور فهميدم چي گفتم و راستي شما رو هم براي من و همسر و بچه هاي گلتون نگه داره.