آلبوم 2 تا 3 سالگي
جشنواره اقوام و ملل - 31 ماهگي
تهران-٣٢ ماهگی
٣٢ ماهگی-پارک ملت تهران- با خاله ارغوان و خاله لادن قرار داشتیم. دختري كه پيش عرشياست دوستشه كه تو پارك پيدا كرده بود.
32 ماهگي - عرشيا ياد كوچيكي هاش كرده و خوابيده تو كريرش.
32 ماهگي- وروجك مامان مقنعه نماز مامان مريم رو سرش كرده.
32 ماهگي-بولينگ مريم
32 ماهگي - بولينگ مريم .چون قدش نمي رسه هميشه رو ميز مي شينه و بازي مي كنه!
عمو پورنگ و امير محمد و عرشياي خوشحال
يكبار ديگر مسافرت با ماشين در 33 ماهگي عرشيا- بندر گاه سوار كشتي
داخل كشتي - عرشيا كاپيتان كشتي شده !!
هتل شيراز- همين رسيديم عرشيا ليز خورد و لبش خورد به پله و پاره شد و هنوز نرسيده كوفتمون شد.
من عاشق اين عكس هستم . اين عكس شيرين روي قلبم حك شده.
پارك شيراز - عرشيا يك گل چيده و خيلي با دقت داره مي زنه به موهام.
پارك شيراز - عكس سه نفره
تخت جمشيد
حافظيه
ميدان امام خميني اصفهان سوار درشكه
عرشيا هر وقت خوابش مي گرفت اينطوري مي خوابوندمش پشت ماشين. الهي بميرم كه تو مسافرت بعديمون با همين ماشين اون بلا سرمون اومد. فقط خدا رو هزاران بار شكر كه به خير گذشت.عرشيا الهي مامان براي اين مظلوم خوابيدنات بميره. دوستت دارم پسرم.
ويلاي عمو نادر
اينجا رفته بوديم كرج خونه عمو نادر. عمو فرشاد هم سرباز كرج بود ولي چون شيفت بود نتونست بياد به خاطر همين ما رفتيم پيشش.
نهاوند عرشيا براي مامان دلشاد گل چيده ولي روش نمي شه بده
عرشيا داره اداي آقا گاوه رو در مي ياره
وقتي داشتيم از نهاوند بر مي گشتيم عمه مريم رو هم با خودمون آورديم تهران بعد خاله معصومه و عمه مريم رو آورديم كيش. اينجا هم همدانه
نمايشگاه تهران - بابا دايي محمد حسين و عرشيا
خاله معصومه و عرشيا - تهران پارك ارم
اينجا فرودگاهه و خاله معصومه برگشته تهران و عرشيا كه شديدا داره از دوري خاله معصومه گريه مي كنه !! خاله معصومه قبل از رفتن يك كيسه شكلات بهش داده كه گريه نكنه ولي همچنان داره گريه مي كنه.
34 ماهگي - امير رضا دوست عزيز عرشيا - امير رضا و خانواده محترمشان فقط چند ماه با ما همسايه بودن و بعد رفتن بندر عباس و وقتي اون اتفاق بد (تصادف) برامون افتاد خيلي كمكمون كردم
تولد بابا سيروس- 34ماهگي
عرشيا براي اسباب بازيهاش برج ساخته-35 ماهگي
34 ماهگي - پخت پيتزاي يك كيلو متري كيش
اين كيك رو بابا اينا وقتي رفتيم تهران براي تولد 2 سالگي عرشيا خريدن. البته از تولدش گذشته بود.
محرم
عرشيا و سامي و بابا سيروس
عاشورا خاله مهروز نذري ذلره. اينجا قيمه ها رو براي پخش كردن آورده بوديم.
وقتي قرار شد به خونه جديد اسباب كشي كنيم بنده خدا بابا بزرگ مثل هميشه براي اينكه در تعميرات كمك كنه اومد كيش . بابا سيروس و بابا بزرگ براي خونه جديد خيلي زحمت كشيدن. اينجا هم تولد بابا بزرگه و سورپرايزش كرديم.
بنده خدا بابا خسته و كوفته مي يومد و تازه بايد به عرشيا قصه مي گفت . عرشيا هر شب مي گفت قصه زنبور بگو.
انقدر بنايي اون خونه طولاني شد كه عيد هم اومد و بابا بزرگ بنده خدا هنوز پيش ما و مشغول بنايي بود. به خاطر همين مامان شمسي اينا رو هم دعوت كرديم بيان كيش تا همه پيش هم باشيم.
عيد همراه با خستگي فراوان بنايي و اسباب كشي
سيزده به در
اسباب كشي