خاطره ختنه كردن گل پسر
12/9/88 برديمت بيمارستان پارسيان براي ختنه. از قبل با دكتر عالمي هماهنگ كرده بودم كه من هم باهات بيام تو اتاق عمل كه تنها نباشي. اول مي گفت نمي شه ولي بعد گفت لباس اتاق عمل بپوش و بيا.تا دم در اتاق عمل رفتم ولي يك خانمي كه نمي دونم چه كاره بود نگذاشت برم تو. بيرون ايستاديم و دل تو دلمون نبود.وقتي آوردنت بيرون انقدر گريه كرده بودي كه هق هق مي كردي.الهي برات بميرم عزيزم.آورديمت خونه و تقريبا شايد بگم سه شبانه روز من و مامان شمسي و خاله معصومه تا صبح بالاي سرت بيدار بوديم تا بالا خره خدا رو شكر خوب شدي.
راستي يادم رفت بگم كه بند نافت هم كه افتاد دادم بابابزرگ برد تو حياط مسجد دفن كرد! چون مي گن شگون داره.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی