آلبوم 4 تا 5 سالگی
تولد هانا كوچولوي ناز ، خواهر كياناي عزيز و دختر مامان ندا دوست جونم
مهماني ماه رمضان مامان مريم
تولد شقايق جون خواهر زاده خاله شيده
تولد شقايق جون
تولد شقايق (آرتين-عرشيا-دانيال)
عرشيا و تارا جون دختر خاله سارا
تولد شنتيا جون خواهر زاده خاله شيده
عرشيا و عموفتيله ها در كيش
تولد بابا سيروس شهريور 92
تولد بابايي
نقاشي عرشيا براي بابا سيروس
اينجا هم عرشيا يك چيزي كادو كرده بده باباش. البته با كاغذ باطله و چسب كارتن!!!
ظهر از سر كار اومدم و عرشيا هم از مهد اومده . كتابهاش رو آماده كرده كه بريم براش بخونم و بخوابيم. انقدر خوابش مي ياد كه تا من سفره رو جمع كنم نتونست طاقت بياره و همونجا تو آشپزخونه رو كتابهاش دراز كشيد و داشت خوابش مي برد كه سريع بغلش كردم و بردمش رو تخت. الهي مامانت برات بميره پسر مظلومم.
تولد آرتين جون
آرتين جون تولدت مبارك
بچه ها در حال خوردن خامه كيك
كيكي كه به مناسبت روز كودك براي عرشيا درست كردم و با شمعهاي هفت كتوله كه عرشيا عاشق قصه اش هست براش تزيين كردم.كودكم روزت مبارك.مامان و بابا يك دنيا دوستت دارن.
عرشياي خوشحال روز كودك
عرشيا و بابا روز كودك
صبح زود مهد كودك و عرشيا در حال در آوردن كفش
تولد دانيال جون
تولد دانيال جون
اين هم كيك تولد مامان مريم كه بابا سيروس و عرشيا زحمتش رو كشيدن.(تولد سال 92)
پسر نازم رو تختش دراز كشيده بود و cd مي ديد اومدم ديدم خوابش برده.
درخت سبز - نماز خوندن عرشيا با باباش
قربون اين سجده رفتنت بشه مامان
نمونه اي از نقاشيهاي عرشيا
19 دي تو كيش زلزله 5 ريشتري اومد و بعد تا سه روز چندين بار زلزله تكرار شد و اعلام شد كه بهتره تو خونه هامون نخوابيم. البته خيلي ها تو خونه موندن ولي ما از ترس شب اول و دوم تو ماشين خوابيديم.البته آقا عرشيا راحت عقب خوابيد و من و سيروس تا صبح رو صندلي وول زديم و خوابمون نبرد . صبح هم همون طوري رفتيم سر كار
شب سوم زلزله كه مجبور شديم تو چادر بخوابيم. البته باز عرشيا خوابيد و من و سيروس تا صبح از صداي خرو پف بقيه خوابمون نبرد.
بعد از گذشت چند روز از زلزله باز هم از ترس جلوي در مي خوابيديم. عرشيا رو مي كردم زير ميز چوبي و براش آب و آجيل و خوراكي مي گذاشتم. كيف و روسري خودم هم دم دست و با لباس پوشيده مي خوابيديم. خدا شكر به خير گذشت.
آقا عرشيا هوس خاله بازي كرده !
كاردستي مامان و عرشيا با لوله دستمال كاغذي صبح جمعه
عرشيا هميشه با زور مي ره حمام و بعد كه مشغول بازي شد با زور از حمام مي ياريمش بيرون !
جايزه با ادب صحبت كردن گل پسر
هديه خاله شفيعيان ماشيني كه روي ديوار و سقف حركت مي كنه و عرشيا خيلي دوستش داره.
گرگ بازي عرشيا
دنيا جان و خانواده مهمان ما بودن و عرشيا داره ساعتش رو نشون مي ده.
نمايشگاه فرصتهاي سرمايه گذاري كيش
عرشیا با دیدن سامی خیلی خوشحال شد. ولی هر وقت می خواد خوشحالیش رو نشون نده قیافش اینجوری می شه.
دو دوست وفادار
عرشیا برای اینکه ساعتهاش رو به آرتین نده همه رو با هم انداخته دستش!!!
صبح جمعه با خاله ساناز اينا و خاله مرضیه اینا می خواستیم بریم بیرون که دیدم عرشیا به قول خودش آماده است. یک مدال انداخته گردنش و یک کلاه پر دار گذاشته سرش و کیف ماشین مکویین و ... خیلی خندم گرفت ولی به روی خودم نیاوردم.
روستاي باغو
عرشيا و آرتين
جشن آموخته ها
5 اسفند مهد كودك عرشيا براشون جشن آموخته ها گرفت. يعني هر چيزي كه تا الان ياد گرفتن رو دسته جمعي در حضور خانواده ها ارائه بدن. جشن خيلي خوبي بود و از اينكه مي ديدم پسر كوچكم حالا ديگه بزرگ شده و اينهمه شعر و چيزهاي ديگه ياد گرفته خيلي خوشحال بودم. من و بابا سيروس با هم رفتيم .عرشيا به همراه دوستاش داشت برنامه اجرا مي كرد كه ما رسيديم. تا ما رو ديد خيلي خوشحال شد.اميدوارم كه تو روز دفاع دانشگاهش من و بابا سيروس بريم و بهش قوت قلب بديم.
كارت دعوت
هديه اي كه يواشكي براش آماده كردم و تو جشن بهش داديم.
پسرم به همراه همكلاسيهاش . الهي همتون موفق باشيد گلهاي نازم
عرشياي گل بعد از اجراي سرود اي ايران
يك هديه كوچك براي تشكر از زحمات بي پايان تيچر مريم
عرشيا و اليناي ناز
عرشيا در حال بررسي هديه اش
بابا سيروس و مامان مريم خوشحال از ديدن پيشرفت گل پسر
اين جا مغازه اييه كه عرشيا هفته اي چند بار بيشتر بابا سيروس و گاهي من رو مجبور مي كنه كه ببريمش اونجا و براش cd و لوازم التحرير بخريم.عرشيا عاشق اين مغازه است و كلي اينجا خاطره داره.
هر وقت هم كه مي ره كلي وقت صرف مي كنه تا دونه دونه و چندين بار cd ها رو نگاه كنه تا دو تا انتخاب كنه و بابا سيروس هم خيلي با حوصله صبر مي كنه تا گل پسر به انتخاباتش برسه!
بابا سيروس در حال پرو لباس بود و من هم عرشيا رو با سبد چرخدار مي كشيدم.
دهه فجر در مهد كودك عرشيا
خاله ندا اينا اومدن كيش و يك شب هم مهمان ما بودن. خيلي خوش گذشت. اينجا آخر شبه و هاناي خواب آلو داره پستونك مي خوره.
اين هم كيانا خانم خانمها و عرشيا آقا
خيرات آخر سال
چند روز پيش روي سراميكها ليز خوردم و دستم خيلي درد گرفت. داشتم گريه مي كردم كه عرشيا اين نقاشيش رو آورد و مي گفت: ((مامان اصلا نگران نباش . چون شما نقاشيهاي من رو خيلي دوست داري به اين نقاشي نگاه كن خوب مي شي))
داشتيم مي خوابيديم كه ديدم عرشيا تند تند اين نقاشي زيبا رو كشيده.مي خواست رنگ كنه ولي چون دير بود من نگذاشتم.الهي مامان قربون پسرش بشه كه هميشه ديره و براي هيچ كاري وقت نيست.
جشن عيد مهد كودك
18/12/92
آبتين عرشيا دانيال
عرشيا دوباره جو گير شده بود و هر كاري مي كرديم تو برنامه ها شركت نمي كرد. وقتي هم كه بچه هاي كلاسشون براي اجراي برنامه بالا رفتن من و بابا سيروس هر كاري كرديم نرفت .
حتي تيچر مريم هم نتونست راضيش كنه.
آقاي شيراني ( باباي آبتين) هم موفق نشد.
و بعد خيلي بي خيال مشغول بازي با مبايل شد و ما همچنان حرص مي خورديم
بالاخره وقتي ديد كه دارن جايزه مي دن دويد و رفت
و حالا خوشحال از گرفتن جايزه به همراه اليناي ناز نازي
اينجا بچه ها براي خودشون نقاب درست مي كردن
و اين هم هاپوي مامان و پيشي دانيال
و اين هم تولد ناديا جون